زان پری ما را دل دیوانه رسوا میکند این چه رسوایی است این دیوانه با ما میکند ایکه میگویی ز افغان چند غوغا میکنی من خموشم عشق او در سینه غوغا میکند یار پروای شهیدان محبت کی کند صد هزاران کشته است آنجا که پروا میکند تا بسوزد خرمن صبر مرا آن شهسوار نعل اسبش آتشی از سنگ پیدا میکند لعل آن شیرین دهان را خنده هم در چاشنی است قطع جانم آن لب شیرین نه تنها میکند اضطراب من چو مرغ بسمل او را خوش بود من بخون می غلطم و آن مه تماشا میکند همچو آهو میرمند از عاشقان خوبان شهر اهلی از این غم چو مجنون رو بصحرا میکند اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103644