نیاز من نخرد کس، که کس فقیر مباد بناز حسن فروشان کسی اسیر مباد به نیم ذره نکرد اعتبارم آن خورشید به چشم یار کسی اینچنین حقیر مباد دو دیده بر سر دل شد چو پیر کنعانم بلای عشق جوانان وبال پیر مباد هلاک کرد مرا خشم و ناز آن بدخو کسی خزاب بتان بهانه گیر مباد علاج زخم دل خود چه میکنی اهلی جراحت دل عاشق دوا پذیر مباد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۸۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103649