چو گلت شکفت از می عرق از کناره سرزد ز مهت شفق برآمد ز شفق ستاره سرزد بتفرج از سرکو چو برآمدی خرامان مه نو ببام گردون ز پی نظاره سرزد بنما چو ماه عیدم ز کنار بام ابرو که کم از کنار بامی چو تو ماه پاره سرزد ز سرشک چشم مجنون گل حسرت و ندامت نه ز گل دمید تنها که ز سنگ خاره سرزد بزمین فرو ز خجلت رود آفتاب گردون مگر از کنار میدان مه من سواره سر زد بکنایه گفت مستی که یکیست با تو اهلی سخن حقیقت آخر ز شراب خواره سرزد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103663