بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد ساقیا می ده که بخت خفته ام بیدار شد یوسف مصری یکی هم از خریداران تست او نه بهر خود فروشی بر سر بازار شد کفر زلفت در دلم از بسکه قلاب افکند خواهم آخر مو کشان در حلقه زنار شد کس چه میداند چه خون خورد آهوی مشکین نفس تا گره های دل او نافه تاتار شد غمزه ات گفتا طبیب درد بیماران منم نرگس رعنا ز درد این سخن بیمار شد منکه در خون میطپم با من که خواهد دوست گشت هر که دید احوال من از دوستی بیزار شد کار اهلی چند جان کندن بود از دست دل عاقبت چون کوهکن دست و دلش از کار شد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103756