رقیب از رشک من هر لحظه در خارها دارد که آن یوسف رخ از شوخی بمن آزارها دارد مرا چون بید بنماید بغیر و زیر لب خندد من از آن خنده میابم که با من کارها دارد بهرجاییکه بنشیند چو خیزد دامن افشاند که میداند ز مژگانم بدامن خارها دارد نگویم با پری ماند پری را من کجا دیدم همی بینم که نقشی بر در و دیوارها دارد سگ کوی بتان باشد خورد سنگ جفا اهلی نه از بیگانه بلک از خویشتن آزارها دارد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103805