سحر چو آه من می پرست میخیزد بهر که میوزد از خواب مست میخیزد کسیکه با تو چو یاری نشست و خاست کند چه جای دل ز سر هر چه هست میخیزد مگر بسوخت دل زار کز درون دودی بلند میشود و ناله پست میخیزد زهی فریب تو ای بت که گر مسلمانی نشست با تو دمی می پرست میخیزد مگر به تیغ تو اهلی ز غم رهد ورنه کرا بغیر تو کاری ز دست میخیزد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۹۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103852