آمد آن عیسی نفس کز عشوه و نازم کشد زنده ام سازد به مهر و از جفا بازم کشد روز وصل آمد ولی ترسم که در روز چنین طالع ناسازگار و بخت ناسازم کشد گو: بدارم بر کش و بر بستر هجرم مکش کشتنی گر کشته ام باری سرافرازم کشد مادر دهرم چه می پرورد عمری در کنار؟ کانچنین در خاک و خون آنترک طنازم کشد همچو اهلی دارم از راز غمش گنجی نهان گر کشد عشق آخر از افشای اینرازم کشد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103883