داغت خبر ز سوز من دل فکار کرد آخر شرار آتش ما در تو کار کرد گفتم که جان بپای تو خورشید رخ دهم طالع مدد نکرد و مرا شرمسار کرد ترسم بگرد من نرسی روز حشر هم زینسان که سوخت عشقم و خاکم غبار کرد ذوق شراب و شوق تو ای شوخ نوجوان مارا ببین که آخر پیری چه خوار کرد اهلی زیاد خود نه چنان برده یی که باز روزی بخاطر تو تواند گذار کرد اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/103931