گرچه زارم سوختی من عاشق زارم هنوز روشن است از دود آهم کاتشی دارم هنوز گرچه نقد دین و دل همچون زلیخا باختم یوسف ار سودای من دارد خریدارم هنوز بسته فتراک عشقم کی بمردن وارهم با وجود آنکه جان دادم گرفتارم هنوز در گلستان صد هزاران گل شکفت و باد برد من ز جور باغبان آزرده و خورام هنوز یوسف از زندان برآمد یونس از ماهی برست صبر ایوبی سرآمد من دل افکارم هنوز در خرابات مغان اهلی ندارد هیچ کم گرچه پیرم بامی و معشوق در کارم هنوز اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104008