از بیم غصه شب و خوف ملال روز روزم خیال شب کشد و شب خیال روز آسوده خسته یی که بخواب عدم بود وارسته از عذاب شب و قیل و قال روز شب همچو شمع سوخته و روز مرده ایم آنست حال ما شب و اینست حال روز آن چشمه حیات کجا تیره دل کجا هرگز که دید در شب ظلمت مجال روز امشب که یار زلف پریشان گشاده است اهلی بیا و در دل شب بین جمال روز اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104019