هرگز گلی نچید دل من ز باغ کس روشن نگشت خانه من از چراغ کس بر مژده وصال دگر دل نمی نهم بازی نمیخورم دگر از لهو و لاغ کس در عشق اگرچه هیچ فراغت دلم نیافت هرگز حسد نبرد به عیش و فراغ کس دایم اگر چه سوخته عشق بوده ام هرگز چنین نسوخت دل من ز داغ کس تا رشته ی زجان و رگی باقی از تن است سودای زلف او نرود از دماغ کس اهلی وفا ز مردم عالم طمع مدار کاین جرعه کرم نبود در ایاغ کس اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104021