نظر بنرگس او کن ز خشم و ناز مپرس ز گریه حال دلم بین ز ناله باز مپرس به بین زبانه آتش ز چاک سینه من خبر زدود دل و آه جانگداز مپرس حدیث بلبل بیدل که چون جگر خونست ز لاله پرس چو پرسی ز سرو ناز مپرس بیار باده مپرس از تطاول زلفش شب است کوته ازین قصه دراز مپرس هزار نکته سربسته زان دهان داریم ولی حکایت پنهان ز اهل راز مپرس دلم سجود بتان گر کند مجازی نیست تو در حقیقت دل بین و از مجاز مپرس اگر حدیث تو پرسد چه عیب اهلی را کسی نگفت بمحمود کز ایاز مپرس اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104024