من نه آنم که بنالم ز دل افکاری خویش که مرا غایت کام است جگر خواری خویش کام دل از تو نجویم که بسی خوش دارم خار خار جگر و سوز دل و زاری خویش ای طبیب ار نکنی چاره من وقت خوش است که من خسته خوشم نیز به بیماری خویش گر نشد روزی من روز وصال تو بس است شب تنهایی و کنج غم و بیداری خویش صبر اگر یار بود در غم دل اهلی را گر تو یارش نشوی بس بودش یاری خویش اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۸۷۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104039