ز بسکه سینه خراش است زخم خار فراق
هنوز با می وصلیم در خمار فراق
ز ما مبر که ببوی تو ای غزاله چین
ز ملک وصل فتادیم در دیار فراق
ز روزگار بنالند خلق و این طرفه
که روزگار بنالد ز روزگار فراق
جدا ز گلشن وصلت چو لاله ام ای گل
ستاره سوخته هجر و داغدار فراق
چه قدر وصل شناسد کسی که چون اهلی
بخاک و خون ننشیند ز رهگذار فراق
اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۲۴
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/104086