بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل هنوز لذت تیرت نمیرود از دل دلا ز مشکل غم کار بر خود آسان کن که مردنت بود آسان و زندگی مشکل چه جای خار که گل گر فتد شود خارت ز هرچه دامن همت نگیردت بگسل به ذره یی چو تو خورشید صد نظر دارد تا غافل از وی و مشغول خود زهی غافل متاع عقل ببازار عشق کس نخرد درین معامله دیوانه میشود عاقل بیار می که ز مستی خجل شدن سهل است هزار بار مرا توبه کرده است خجل ز دیده حاصل اهلی همیشه خار غم است ز شوره زار بجز خار کی شود حاصل اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۳۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104097