ز خشم و ناز تو صد شوق شد فزون در دل تغافل تو همه التفات و ما غافل چرا ز دیدن مجنون ملولی ای لیلی همان شمر که سگس میدود پی محمل بکش به تیغم و دشمن مهل که طعنه زند که زخم تیر زبان ها نمیرود از دل اگر بمن همه عالم خوشند و گر ناخوش ز لطف و قهر کسم نیست غم تو دل بگسل مبین بخشم مرا تا نگردم آشفته کزین نگاه تو دیوانه میشود عاقل زمانه دشمن اهل نظر بود دایم بکش به مهرم و قتلم بروزگار مهل به آب دیده دلم کشته وفا پرورد چه سود از دل اهلی که خار شد حاصل اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104098