شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ برخیزم و در پای تو بار دگر افتم مست از می شوق تو چنانم که بکویت گر پانهم از غایت مستی بسر افتم تا چند ببوی خوشت ای آهوی مشکین در کوه و بیابان چو نسیم سحر افتم پروانه وش ای شمع بتان در نظر تو میسوزم ازین غم که مباد از نظر افتم با شیر زدم پنجه بعشق تو و امروز در پای سگان تو بخون جگر افتم تا چند نشینم بدر صومعه اهلی برخیزم و با مطرب و معشوقه در افتم اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104134