چون لاله جگر چاک شدم غرقه بخون هم از داغ درون سوختم از زخم برون هم افتاده ام ایشمع چو پروانه بپایت آتش زده ام دین و دل و صبر و سکون هم چند ای بت کافر بچه در غارت دینی این کار مگر بر تو ثواب است و شکون هم دایم بزبانها من بد روز چو شمعم از زخم زبان سوختم از بخت زبون هم در کوی بتان لاف بزرگی و هنر هیچ آنجا بوی اصل و نسب فضل و فنون هم میسوخت دل از عشق تو چونشمع سراپای افزود غمت بر سر آن داغ جنون هم اهلی ز غم عشق تو با خویش نپرداخت دیوانه صفت زیست همه عمر و کنون هم اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۷۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104135