تو در آتش ز تب چو نشمع و من دور از درت گردم مرا پروانه خود کن که بر گرد دسرت گردم لب از تاب تبت خشک و دو چشم از گریه گشته تر فدای آن لبان خشک و چشمان ترت گردم بخور عود و شکر برنتابد آن دل نازک بسوزم جان شیرین و بخور مجمرت گردم چو مورم آرزو باشد که میرم در فدای تو مگس وارم طمع نبود که گر شکرت گردم مرا کشتی ز غم بهر خدا حرفی بگو با من چو اهلی زنده دیگر از لب جانپرورت گردم اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۹۹۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104156