شدم بازیچه طفلان که در هرجا که بنشینم صد آهو چشم چون مجنون بگرد خویش می بینم شبی خواهم ببزمت آیم آنساعت که می نوشی حریفان تو برخیزند و من تا روز بنشینم نخواهم کس نشیند در رهت کز پا کشد خاری بهل تا خاک راهت را بمژگان جمله برچینم بنازم میکشی پنهان و گر قصدم کند غیری نمایی مهربانیها که دشمن میرد از کینم بنومیدی خوشم اهلی کزین تلخی فرو خوردن خوش آید دردمندان را حکایتهای شیرینم اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۴۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104203