دل چو کوه از حسرت لعل تو خونشد چونکم
سالها باید که این حسرت ز دل بیرون کنم
گرنه رسوا سازدم بوی محبت نافه وار
پوست درپوشم چو آهو شیوه مجنون کنم
گر بقدر گریه آبم در جگر باشد چو ابر
آنقدر گریم که کوه و دشت را جیحون کنم
گه گهی در کنج غم از گریه سازم دل تهی
بازآیم سوی آن بدخو و دل پر خون کنم
سوختم چون اهلی لب تشنه یارب رحم کن
بیش ازین از چشمه حیوان صبوری چون کنم
اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۵۱
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/104213