من کز غمت ز دیده می لاله گون خورم گر بیتو لب بلب جام خون خورم تلخ است زهر مرگ و ز هجر تو تلخ تر بی شربت وصال تو این زهر چون خورم عشقم چنان گداخت که هر کسل نگاه کرد دید از برون چو شیشه که خون از درون کنم چون بیم سر نماند ز دیوانگی چه باک کارم از آن گذشت که خوف از جنون کنم اهلی جفای چرخ ز خونخواریم بکشت تا چند خون ازین قدح واژگون خورم اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104214