ما جان ز شوق وصل تو صد باره داده ایم
قربانی توایم و بدین کار زاده ایم
بر ما چو شانه تیغ زبانها کشیده اند
تا یک گره ز سنبل زلفت گشاده ایم
گر دیگران ز آتش خشمت گریختند
ما همچو شمع تادم مردن ستاده ایم
با ما چو چشم خویش تو در نقش بازیی
ما با تو همچو آینه یک لخت و ساده ایم
امشب که گریه نیست به آهیم مبتلا
از آب جسته ایم و در آتش فتاده ایم
ای ابر لطف مرحمتی کن که غنچه وار
پژمرده ایم و دل بشکفتن نهاده ایم
از ذره کمتریم چو اهلی بکوی تو
لیکن به مهرت از همه عالم زیاده ایم
اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۷۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/104237