نه کس ز بهر تو یارم نه یار کس من هم نه دوست غیر تو دارم کسی نه دشمن هم طمع بعمر ابد از حیات وصلم بود کنون ز هجر تو راضی شدم بمردن هم دریغ کشت جوانی که برق پیری سوخت برفت خرمی ما بباد و خرمن هم نشاط گمشده می جویم و نمی یابم ز عیش مطرب و ساقی و گشت گلشن هم فغان ز تیره شبی، وه کجا شد آن شبها که آمدی بدرم مه زبام و روزن هم جفا کش همه خلقیم و دست ما کوتاه نمیرسد بگریبان کس بدامن هم چراغ اهلی دلخسته برفروز از وصل که جان چو شمع گدازد ز فرقت و تن هم اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104262