ز رقیب او چه سازم که کند نظر بکین هم چه رخی گشاده دارد که کند گره جبین هم ز غم بهشت رویی من خسته را چه دوزخ جگریست پر ز آتش نفسی است آتشین هم بکشد هزار عاشق نکشیده تیغ و شاید که برون چو غنچه نارد سر دست و آستین هم سگ آهوان چشمت به نیاز صد چو مجنون نه همین نیازمندان که هزار نازنین هم چه کنم کجا گریزم ز کمان ابروی او گر ازین کمان گریزم اجلست در کمین هم بنشاط و ناز خلقی گل وصل باز چیدند من و جور باغبانان نه همان گل و همین هم همه عمر چشم اهلی بجمال یار بازست نه نظر بر آسمانش نه نگاه بر زمین هم اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104266