ما پیش تیغ سربارادت نهاده ایم قربانی توایم و بدین کار زاده ایم بر ما چو شانه تیغ زبانها کشیده اند تا یک گره ز سنبل زلفت گشاده ایم گر دیگران ز آتش خشمت گریختند ما همچو شمع تا دم مردن ستاده ایم با ما چو چشم خویش تو در نقش بازیی ما با تو همچو آینه یک لخت و ساده ایم امشب که گریه نیست به آهیم مبتلا از آب جسته ایم و در آتش فتاده ایم ای ابر لطف مرحمتی کن که غنچه وار پژمرده ایم و دل بشکفتن نهاده ایم از ذره کمتریم چو اهلی بکوی تو لیکن بمهرت از همه عالم زیاده ایم اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104286