نشاید با لبت غیری چو طوطی همنفس دیدن که از خال تو هم نتوان برین شکر مگس دیدن بهشت وصلت از جور رقیبان دوزخ من شد که در یک دیدنم صد بار باید پیش و پس دیدن قفس بر مرغ جانم ای اجل بشکن که مشکل شد حریفانرا بگل در حرف و خود را در قفس دیدن مرا از دیدنت گر دین و دنیا شد چه غم باشد که میارزد دو عالم بر جمالت یکنفس دیدن اگر بخت زبون دارد چنین دست مرا کوته بشاخ آرزو هرگز نخواهم دسترس دیدن چو یعقوب از غم یوسف ز عالم دیده پوشیدم که من بیدوست در عالم نخواهم هیچکس دیدن نظر بر غیر اهلی را دو جر مست ایگل خندان یکی از گل نظر بستن یکی بر خار و خس دیدن اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۵۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104313