او در دل و چون باد صبا در بدرم من پرسم خبر از غیر و ز خود بیخبرم من شکر بر طوطی فکن و گل سوی بلبل آتش بمن انداز که مرغ دگرم من خلقی همه نزدیک و تو مپسند که از دور چون صورت دیوار بحسرت نگرم من من مور ضعیفم دگران طایر بامش رحمی بکن ای بخت که بیبال و پرم من ایگل سر بازار توام در غم او نیست گر یوسف عهدی که بهیچت نخرم من بوی گل مقصود ز باد سحر آید چون بلبل از آن مست نسیم سحرم من چون اهلی اگر جامه دریدن دهدم دست نامردم اگر جامه جان را ندرم من اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104328