خواهی که عاشقانه سماعت کند خوشان جانرا بر آستین نه و بر دوست برفشان صحبت خوشست و ناخوشم از غیر می کجاست تا کم کنند درد سر خویش ناخوشان تا کی عذاب جان کشم از زاهدان خشک بد دوزخیست صحبت افسرده آتشان ما زهر غم خوریم و حسودان بفکر ما یارب حسود را هم ازین چاشنی چشان ایشمع حسن بهر چه برخاستی بخشم بنشین بلطف و آتش کین را فرونشان کشتی به بی نشانی ام اما بخون چو مرغ چندان طپم که دامنت از خون کنم نشان اهلی تو با بتانی و ما با سگان در با سرکشان خوشی تو و ما با جفا کشان اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104338