آن جوان عاجز کش و من ناتوانی اینچنین چون کشم پیرانه سر جور جوانی اینچنین گه کند خندان چو شمع از وصل و گه گریان ز هجر تا زمانی آنچنان سوزم زمانی اینچنین ابرویش با من بقصد جان کمان زه کرده است چون کشد بازوی بی زورم کمانی اینچنین جان بیمارم که دایم بسته درد و غم است گر رود گور و چه میخواهم ز جانی اینچنین آنمیان کز ناز کی کس را نگنجد در خیال چون کشد بار کمر نازک میانی اینچنین تلخ گوی و شکرش زیر زبان چون نیشکر جان فدای تلخی شیرین زبانی اینچنین اهلی آنسرو روان جا در دل من کرده است کی رود از دل برون سرو روانی اینچنین اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104345