بیا ایعشق جانسوز آتشم در جان محزون زن بیا ای آتشین آه و علم بر بام گردون زن خیالت میرسد در دل کجا جان در میان گنجد بگو سلطان رسید اینک تو ز آنجا خیمه بیرون زن تنور سینه میجوشد گر از طوفان حذر داری بیا بر آتشم آبی از آن لبهای میگون زن ترا صوفی ز دیر ما صدای حلقه در بس وگر در حلقه میآیی صلا بر گنج قارون زن بیفکن استخوان پیش هما وز وی مجو همت بیا و قرعه همت بر این روی همایون زن درآ ساقی و باقی کن حدیث دجله و جیحون قدم بر دیده ما نه قلم بر حرف جیحون زن اسیر لشگر غم تا بکب اهلی بدین روزی ز تیغ آه خود یکشب بر این لشگر شبیخون زن اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104355