گرچه به تیغ جفا سینه فکارم از او تا نرود سر ز دست دست ندارم از او هرکه نشد غرق خون ره نبرد کز غمش من بچه باران ترم زیر چه بارم از او در غم آن نوجوان پیر شدم از وفا ناوک چشم اینزمان چشم ندارم از او نرگس مستش که شد ساقی بزم همه عالمی از وی خوشان من بخمارم از او مانع وصل حبیب بیخودی اهلی است یار بمن در میان من بکنارم از او اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۱۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104375