بیمارم و لب تشنه و از قافله مانده آبی که بود در جگرم ز آبله مانده بگشا سر آن زلف چو زنجیر و نگه کن جان داده صد آشفته و در سلسله مانده تن غرقه بخون دل و محبوب نه راضی ما خسته و پا در گل و او در گله مانده رفتند رقیبان همه در کعبه مقصود عاجز صفتانند درین مرحله مانده جان رخت ببست از تن پر درد و هنوزش در گوش و دل از ناله من غلغله مانده فریادرس ایعقل گرانمایه که اهلی در چنگ حریفان تنگ حوصله مانده اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104422