اول ز عاشقان بوفا یاد میکنی عاشق چو شد فریفته بیداد میکنی گویا بعشوه یار توام یاد میکنی شادم بدینقدر که دلم شاد میکنی خواهند عاشقان تو خود را ز رشگ سوخت زانرو که بس حکایت فرهاد میکنی گفتی گذشتم از سر خونت به دوستی باز این چه دشمنی است که بنیاد میکنی اهلی خموشباش که آنگل نه زان تست گر تو هزار ناله و فریاد میکنی اهلی شیرازی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۳۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/104474