سحر دمیده و گل در دمیدنست مخسپ جهان جهان گل نظاره چیدنست مخسپ مشام را به شمیم گلی نوازش کن نسیم غالیه سا در وزیدنست مخسپ ز خویش حسن طلب بین و در صبوحی کوش می شبانه ز لب در چکیدنست مخسپ ستاره سحری مژده سنج دیداری ست ببین که چشم فلک در پریدنست مخسپ تو محو خواب و سحر در تأسف از انجم به پشت دست به دندان گزیدنست مخسپ نفس ز ناله به سنبل درودنست بخیز ز خون دل مژه در لاله چیدنست مخسپ نشاط گوش بر آواز قلقلست بیا پیاله چشم به راه کشیدنست مخسپ نشان زندگی دل دویدنست مایست جلای آینه چشم دیدنست مخسپ ز دیده سود حریفان گشودنست مبند ز دل مراد عزیزان تپیدنست مخسپ به ذکر مرگ شبی زنده داشتن ذوقی ست گرت فسانه غالب شنیدنست مخسپ غالب دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/105885