بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر ز من به جرم تپیدن کناره می کردی بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر گذشته کار من از رشک غیر شرمت باد به بزم وصل تو خود را ندیدنم بنگر شنیده ام که نبینی و ناامید نیم ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر دمید دانه و بالید و آشیانگه شد در انتظار هما دام چیدنم بنگر نیازمندی حسرت کشان نمی دانی نگاه من شو و دزدیده دیدنم بنگر اگر هوای تماشای گلستان داری بیا و عالم در خون تپیدنم بنگر جفای شانه که تاری گسسته زان سر زلف ز پشت دست به دندان گزیدنم بنگر بهار من شو و گل گل شگفتنم دریاب به خلوتم بر و ساغر کشیدنم بنگر به داد من نرسیدی ز درد جان دادم به داد طرز تغافل رسیدنم بنگر تواضعی نکنم، بی تواضعی غالب به سایه خم تیغش خمیدنم بنگر غالب دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/106032