شبهای غم که چهره به خوناب شسته ایم از دیده نقش وسوسه خواب شسته ایم افسون گریه برد ز خویت عتاب را از شعله تو دود به هفت آب شسته ایم زاهد خوش ست صحبت از آلودگی مترس کاین خرقه بارها به می ناب شسته ایم ای در عتاب رفته ز بیرنگی سرشک غافل که امشب از مژه خوناب شسته ایم پیمانه را ز باده به خون پاک کرده ایم کاشانه را ز رخت به سیلاب شسته ایم غرق محیط وحدت صرفیم و در نظر از روی بحر موجه و گرداب شسته ایم بی دست و پا به بحر توکل فتاده ایم از خویش گرد زحمت اسباب شسته ایم در مسلخ وفا ز حیا آب گشته ایم خون از جبین و دست ز قصاب شسته ایم غالب رسیده ایم به کلکته و به می از سینه داغ دوری احباب شسته ایم غالب دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۶۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/106102