گویی به من کسی که ز دشمن رسیده کو؟ آن پیر زال سست پی قد خمیده کو؟ یادت نکرده خصم به عنوان به لفظ دوست آن نامه نخوانده ز صد جا دریده کو؟ رعنا دلت به دختر همسایه بند نیست آن مه رخ به گوشه ایوان خزیده کو؟ دوشینه گل به بستر و بالین نداشتی آن برگ گل که در تن نازک خلیده کو؟ کس داوری نبرده ز جورت به دادگاه آن بی گنه که شاه زبانش بریده کو گویی به شحنه گوی که کس را نکشته ایم آن نعش نیم سوخته ز آتش کشیده کو؟ گویی خمش شوی چو ز کویم بدر روی آن دل که جز به ناله به هیچ آرمیده کو؟ گویی دمی ز گریه خونین به ما برآر آن مایه خون که سر دهم از دل به دیده کو؟ بشنو که غالب از تو رمیده و به کعبه رفت گفتی شگفتیی که بود ناشنیده کو؟ غالب دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۹۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/106134