ای به صدمه ای آهی بر دلت ز ما باری اینقدر گران نبود ناله ای ز بیماری وه که با چنین طاقت راه بر دم تیغ ست پای برنمی تابد رنج کاوش خاری در جنون به من ماناست گر ز عجز خون گردد ناله ای که برخیزد از دل گرفتاری غم چه درربود از ما اینک آنچه بود از ما سینه ای و اندوهی خاطری و آزاری ای فنا دری بگشا بو که در تو بگریزد هم ز خلق نومیدی هم ز خویش بیزاری بهره از وجودم نیست زین کشش گشودم نیست پا و داغ رفتاری دست و حسرت کاری ناز مؤمن و کافر بر چه دستگاه آخر سبحه ای و مسواکی، قشقه ای و زناری بر جنون صلایی زن عقل را قفایی زن داده ای ز نامردی سر به بند دستاری شوخی شمیمش بین جنبش نسیمش بین غنچه راست آهنگی سرو راست رفتاری کاش کان بت کاشی درپذیردم غالب بنده توام گویم گویدم ز ناز آری غالب دهلوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/106155