خوش آمدش بنشست بر کوه ژرف پس افگند از آن شهر سنگی شگرف بسی رنج بردند زآن چارماه سرکنگره ش برکشید او به ماه رخامین یکی سنگ بر پای کرد سر پیکر خویش را جای کرد کف دست او باز کرده ز هم بر او بر نبشته یکی بیش و کم که این چهره ی کوش گردنکش است که هنگام پیگار چون آتش است ستاننده ی تاج شاهان به گرز گشاینده ی خاور از فرّ و برز برآن جا نوشت آنچه خود کرده بود همان شهر کاو بر سر آورده بود بپرداخت از او مرد و زن سی هزار کشاورز و بازاری و پیشه کار ز کشور بیاورد و در شهر کرد به مایه ز هر چیزشان بهر کرد خورش داد و گاو و خر و گوسفند به بازاری و مردم کشتمند نهادند کوشان بدان شهر نام برآورده ی کوش جوینده کام که چینی همی خواندش فرونه به انبوه شهری ز بار و بنه سر سال فرمودشان تا همه شود پیش آن پیل مردم رمه پرستش کنان پیش آن پیکرش ستایش نمایند بر افسرش ایرانشان : کوش‌نامه : بخش ۲۲۳ - ساختن شهر کوشان و قرار دادن پیکر کوش در آن گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107016