چو آن جا رسی کشور آباد کن چو آباد کردی همه داد کن که چون داد یابد تو را زیر دست جز از سایه ی تو نسازد نشست ز بیداد هر کس گریزد همی که بیدادگر خون بریزد همی پسند جهان آفرین است داد که بیداد هرگز به گیتی مباد ز جایی که ویران شده ست و تباه رها کن سه ساله خراجش مخواه خورش بخش و گاو و خر و گوسفند کز ایشان برآور شود کشتمند به کار اندرون سخت هشیار باش تن خویشتن را نگهدار باش که مازندرانی همه بدرگ اند به نیروی شیر و به خوی سگ اند چو از راه داد و خرد بنگری گزنده سگی به ز مازندری چو گفتار خسرو بپایان رسید جهاندیده کوش آفرین گسترید پس از آفرین گفت ایدون کنم که گیتی به کام فریدون کنم بفرمود تا موبد موبدان به پیش گرانمایگان و ردان در آن پیشگه کوش را پند داد پس از پند دادنش سوگند داد که گردن نپیچد ز فرمان شاه نه هرگز کند عهد و پیمان تباه نبشتند خطی بر این داستان که شد کوش بر گفته همداستان بزرگان ایران همه تن بتن گواهی نبشتند بر انجمن چو پیمان و سوگند گشت استوار بفرمود منشور او شهریار نبشتند و مهرش نهادند به زر نگین زد بر او خسرو دادگر وزآن پس نهادند بر دست خوان بزرگان ایران ز پیر و جوان به خوردن نشستند با شهریار فزون بود میخواره از ده هزار به هنگام برگشتن از بزمگاه قبا داد رومی و زرّین کلاه همان تازی اسبان زرّین ستام از آن بزم هر یک رسیده به کام سوی خانه شد کوش شادان و مست گرفته همی دست قارن به دست ایرانشان : کوش‌نامه : بخش ۲۵۹ - پند دادن فریدون کوش را و سوگند دادن او به دادگری و فرمانبرداری گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107052