گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش کای رشک آفتاب جمال منیر تو شهری بر آتش غم هجران بسوختی اول منم به قید محبت اسیر تو انعام کن به گوشهٔ چشم ارادتی تا بندهٔ تو باشم و منت پذیر تو صاحبدلی به تربیتم گفت زینهار غوغا مکن که دوست ندارد نفیر تو شاهد منجمست چه حاجت به شرح حال در وی نگاه کن که بداند ضمیر تو سعدی : دیوان اشعار : قطعات : قطعه شمارهٔ ۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/10709