چو فاروق و سقلاب سالار نیز به کوش دلاور نداند چیز به هر یک فرستاد پیغام و گفت که در سر چه دارید راز نهفت؟ بر آمد کنون سال و ماه دراز کز آن سر نیامد به ما ساو و باز چنین پاسخ آورد هر یک نخست که ما را تو از سلم برهان درست به مرزی که سلم فریدون بود ز ما باژ خواهی همی چون بود چو پاسخ بدان شیر شرزه رسید بجوشید و لب را به دندان گزید به سوگند بگشاد گویا زبان که گر یابم از چرخ گردان زمان من اهنگ ایران خرّم کنم همه شهرها پُر ز ماتم کنم به کین جهاندار ضحاک شاه در آرم فریدونِ کی را ز گاه همه لشکر از کشورش بازخواند همه نامداران سرافراز خواند ایرانشان : کوش‌نامه : بخش ۳۰۸ - آگاه شدن کوش از آمدن سلم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107101