ما را اگرچه [خوار] نمود افتقار ما آن است بیشتر سبب افتخار ما داریم اشک سرخ و رخ زرد از غمش در یک چمن نشسته خزان و بهار ما از هر دو کون مهر تو کردیم اختیار ز این بیشتر چه کار کند اختیار ما؟ داریم غربت و الم هجر و شکر و صبر درمان درد یار بود در دیار ما دریای اضطراب اگر نیستیم چون ننشست هیچ سروقدی در کنار ما؟ در عالم مثال چو ماه است و آفتاب با قدرتش معاملهٔ اقتدار ما دست طلب به مذهب ما بسکه نارواست دایم کج است پنجهٔ برگ چنار ما شهباز اوج همت ما زاغ گیر نیست دنیا به خط و خال نگردد شکار ما پروانه سر به زانوی حیرت نهد سعیدا روشن اگر کنند چراغ مزار ما سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107334