تو جان و من به جانت گشته طالب تو نور دیده و از دیده غایب چنان قانون شرعت زد بر آهنگ که از می شد لب پیمانه تایب جهان بس خورده با هم فرق نتوان که در این دوران غرایب از عجایب ز دست خویش در آتش فتادی که در معنی اقارب شد عقارب مکن در کار او عیبی که پیداست سعیدا چون قلم در دست کاتب سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107360