چون دل دلیل نیست تن و [دل] برابر است آبی که [تشنگی] نبرد گل برابر است [جایی] که بحر وصل به گرداب [بیخودی] است جام شراب و مرشد و کامل برابر است مردی که [خو] به وادی حیرت گرفته است صحرا و باغ و جاده و منزل برابر است گر خیر از برای عوض می کنند خلق پس در طمع کریم به سایل برابر است عالم اگر شوی تو به «العلم نقطة» دانی که مرکز حق و باطل برابر است شاه و گدا چو مرد مساوی است زیر خاک بر اسب یا پیاده به منزل برابر است با توست یار، لیک سعیدا تو غافلی دریا همیشه با لب ساحل برابر است سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۷۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107376