تنها نه خال عارض آن ماه، دیدنی است این دانه را به چشم از آن روی، چیدنی است اندیشه مند کام مکن عقل خویش را ز این شیر خام طفل خرد را بریدنی است بر غیر او چرا نکشی خط نیستی؟ بر روی خاک،‌ آخر دم خط کشیدنی است ای آن که سرکشیده و مغرور می روی این قامت بلند تو آخر خمیدنی است دل را مکن اسیر تماشا که عاقبت پوشیدنی است چشم تو را ز آنچه دیدنی است از چشم او چو سرمه سعیدا دل مرا تا هست در نظر چه بلاها کشیدنی است سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۴۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107443