به آن خدا که جهان را جز او خدایی نیست جهان هر چه در او هست ماسوایی نیست به غیر چین جبین و اشارت ابرو مرا به کعبهٔ دیدار، رهنمایی نیست از آن به خانهٔ خود الفتی گرفته تنم که غیر پهلوی خود نقش بوریایی نیست شکن سر دل و ای عقل هر چه خواهی کن که مهتر از تو در این خانه کدخدایی نیست به ذوق می روم از خویشتن که در این راه نشان چین جبینی و نقش پایی نیست ز درد خویش نگویم جز آن طبیب به کس که رحم در دل و در خانه اش دوایی نیست قسم به حلقهٔ آن زلف تابدار، [سعید] که خال گوشهٔ آن چشم بی بلایی نیست سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107471