دور است و همین باغ و بهاری و دگر هیچ ماییم و کف دست نگاری و دگر هیچ زهاد ندارند جز این نقد و قماشی صد دانهٔ تسبیح شماری و دگر هیچ ز اسباب جهان دوست نداریم جز این سه جام می و یاری و کناری و دگر هیچ همچون جرس ای کعبهٔ مقصود در این راه داریم همین ناله و زاری و دگر هیچ می گفت به گل بلبل مسکین که در این باغ ماییم و همین زحمت خاری و دگر هیچ معذور که چون روی نمایی به خلایق ماییم و همین جان نثاری و دگر هیچ غیر از تن افسرده نداریم پناهی ماییم و همین کهنه حصاری و دگر هیچ بر عمر مکن تکیه بزن نقش بر آبی دور است و شش و پنج قماری و دگر هیچ زان عمر گرانمایه به اینیم تسلی گاهی نظر از راهگذاری و دگر هیچ ز این راه رسیدند به مردی همه لیکن ماییم و همین گرد و غباری و دگر هیچ صد شکر که داریم چو سیماب سعیدا در چاه غمش صبر و قراری و دگر هیچ سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107494