چو از نور تجلی ساغری سرشار می گردد حباب آسا تهی از خود تمامی یار می گردد به یاد تیغ آن ابرو بلندآوازه شد شعرم چو حرف ماه نو در کوچه و بازار می گردد وجودی را که باشد ذره ای از مهر او در بر چو مهر عالم آرا جمله تن دیدار می گردد مگر خواهد نمودن تیغ ابرو را نمی دانم خیال [جانفشانی] بر سرم بسیار می گردد نیفتد کار با ابنای عالم هیچ کافر را که خضر از عمر جاویدان خود بیزار می گردد کدامین خلوت از عمامه بهتر ای ریا پیشه که مولانا عزیز از گوشهٔ دستار می گردد شکستی ساغر ما را سعیدا گر خبر یابد دهان شیشهٔ می دیدهٔ خونبار می گردد سعیدا : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۲۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/107518